وبلاگِ مهران نجفی



حسام آبنوس: سوگند به فرشتگان در صف» عنوانی است که بر پیشانی رمان مهران نجفی نقش بسته است. عبارتی که برگرفته از آیاتی از کلام الهی است. این نحوه نامگذاری نوید یک اتفاق تازه در داستان‌پردازی و قصه‌گویی می‌دهد. خواننده با خود می‌پندارد با نویسنده‌ای روبه‌رو است که نسبت به سنت‌های فرهنگی بی‌توجه نبوده و به متن قرآن به عنوان یک منبع برای قصه‌گویی نگاه داشته است.

خواننده در این رمان قرار است با ماجرای یک حرکت افراطی و کشتار گروهی از جوانان از سوی فاندامنتال‌های یک کشور اروپایی روبه‌رو شود و آن را بخواند. نویسنده برای روایت رمانش از دو راوی استفاده کرده؛ یک راوی اول شخص است که فصل‌های رُهام» را از زبان شخصیتی با همین نام می‌خوانیم و یک راوی دانای کل هم فصل‌های رُزان» را برای خواننده بازگو می‌کند. شخصیت‌هایی که خواهر و برادر هستند و به مرور خواننده با اضلاع این خانواده و اتفاقاتی که برایشان پیش آمده آشنا می‌شود.

همین ابتدا باید گفت با وجود این که شخصیت‌های کتاب خواهر و برادر هستند ولی خواننده چنین نسبتی را چندان در روایت‌ها نمی‌بیند و حس نمی‌کند پیوندی میان رهام و رزان بوده باشد. رزانی که تنها نقطه اتصال او به رهام، شخصیت کتایون» است کتایونی که جزئیات او برای شخصیت رهام بسیار برجسته است و شناخت دقیقی از او دارد ولی کمترین اطلاعاتی از خواهرش که در پایان روشن می‌شود در یک حادثه تروریستی در نروژ کشته شده، ندارد یا اگر دارد تمایلی برای بازگو کردن آنها ندارد. به همین خاطر شاید بتوان گفت خواننده شاهد قصه‌ای دوپاره است. در یک فصل روایت رهام از خودش، زندگی شخصی‌اش، مادرش و علایق وی، پدرش (حتی نحوه قلم دست گرفتن او)، آی‌پد و . را می‌خواند و در فصل دیگر دانای کل ماجرا به قدری که قرار است شخصیت رزان و لئونوره (یا همان نورا) و . در ذهن خواننده تثبیت شود از آنها اطلاعات می‌دهد. باز در بخش‌هایی که مشغول خواندن روایت رزان هستیم متوجه می‌شویم که او هیچ علاقه‌ای به صحبت کردن از مادرش و خانواده‌اش ندارد ولی در بخش‌های رهام خیلی این بی‌میلی روشن نمی‌شود.

به همین خاطر است که گفته می‌شود، بخش‌های مرتبط با رهام اگر از کتاب جدا شود خللی دراصل قصه ایجاد نمی‌شود. همین‌طور اگر بخش‌های رزان از کتاب کنار گذاشته شود قصه رهام، مادر، پدرش، کتایون، حامی و کافه‌کتاب و . بی‌نقص است و خواننده با شخصیتی روبه‌رو می‌شود که دغدغه‌هایی دارد و پرسش‌هایی او را به خود مشغول کرده و راحتش نمی‌گذارد.
اگر از این مسئله عبور کنیم که البته مسئله اساسی و مهمی است و نمی‌توان به سادگی از کنارش عبور کرد، اما طرح دغدغه‌ها و سوالات رهام نشان می‌دهد نویسنده مسائلی دارد که آنها را از ذهن و زبان راوی خود با خواننده در میان می‌گذارد و او را به چالش می‌کشد. از این حیث رمان سوگند به فرشتگان در صف» اثری است که خواننده را از این منظر دعوت به اندیشیدن و فکر کردن می‌کند.

توجه به جزییات یکی از موضوعات اساسی در این کتاب است. نویسنده از جزییاتی که شاید بی‌اهمیت به نظر بیاید گذر نکرده و به آنها توجه نشان داده است. هرچند گاهی این توجه به جزییات تبدیل به پرتگاه نویسنده شده و او را گرفتار کرده است. برای مثال در فصل نهم: رهام»؛ راوی با پدرش به حجره عمو مصفا می‌روند. آنجا تلفن رهام زنگ می‌خورد و حین مکالمه متوجه می‌شود که تلفنش در شرف خاموش شدن است و برای همین حواسش را به خود جلب می‌کند ولی این تنها در همین صحنه است و شخصیت بدون استرس در ادامه پس از اینکه پدرش را می‌رساند حرکت می‌کند و با کتایون قرار می‌گذارد و همین توجه به جزییات برای باورپذیر شدن اتفاقات داستان و فضاسازی بهتر، سبب می‌شود که چنین اتفاقی را داستان شاهد باشیم. هرچند در دیگر موارد پرداخت جزئیات به شدت ملموس و موثر در همراه شدن خواننده با قصه و اتفاقات است.

شخصیت رهام» از آن دست شخصیت‌هایی است که خواننده با وی حس قرابت بسیاری پیدا می‌کند. به این معنا که دغدغه‌ها، جنس مسئله‌ها و حتی کاراکتر و تیپ شخصیتی او کاملا با خواننده همسن و سال او همسو و همراه است و به همین خاطر خواننده در نزدیک شدن به او مشکلی سر راه خود نمی‌بیند.

در کتاب سوگند به فرشتگان  در صف» ما با شخصیتی غایب روبه‌رو هستیم به نام مادر»! مادری که در بخش‌های پایانی کتاب خواننده متوجه می‌شود نامش فرنگیس» است؛ در حالی که در صفحات ابتدایی رمان رهام یک مرتبه به بیمارستان می‌رود تا وسایل مادرش را تحویل بگیرد اما تنها با این عبارت که کیان‌فر هستم. آمده‌ام وسایل مادرم را بگیرم» به مسئول پذیرش بیمارستان اعلام می‌کند تا او را راهنمایی کند! اصرار نویسنده بر این پنهان‌کاری باز هم روشن نیست. ناگفته نماند که ما با شخصیت مادری روبه‌رو هستیم که قرآن می‌خواند ولی هر یک روز و نیم، یک پاکت سیگار دود می‌کرده و طبق حساب و کتاب‌های رهام کیان‌فر» طی ۲۰ سال بیش از ۹۴ هزار نخ سیگار کشیده و الی آخر! که خب سیگار کشیدن و قرآن خواندن با هم در تعارض نیستند ولی روشن نیست این میزان پرداختن به جزییات برای شخصیتی که در داستان حضور ندارد، چه توجیهی می‌تواند داشته باشد. شخصیتی که اطلاعات زیادی از پیشینه او به خواننده داده نمی‌شود ولی رهام پیوسته در فکر مادرش است و این افکار او را رها نمی‌کند، مادری که تصویری از او در ذهن پسرش نیست ولی این جزئیات از او به خاطرش مانده! و نویسنده تا پایان هم پاسخ روشنی به خواننده نمی‌دهد که این اطلاعات قرار است چه کمکی به او بکند و کجای داستان یک پل باشد برای رسیدن به مقصد.

یکی دیگر از نکاتی که در ابتدا به آن اشاره کردیم و به نظر می‌رسید نویدبخش یک اتفاق می‌تواند باشد ولی در عمل موفق نبود، کارکرد بسیاری از آیاتی بود که ناگهانی از زبان و ذهن رهام عبور می‌کرد و تنها تداعی کننده یک حالت مانند مرگ یا قدرت خداوند بود و غیر از همین تصویر، نقش دیگری در داستان نداشتند.

در مجموع رمان سوگند به فرشتگان در صف» اثر مهران نجفی را باید اثری دانست که در بخش‌هایی قوی ظاهر شده و در بخش‌هایی نتوانسته از پس کار بربیاید و تکلیفش با خودش روشن نیست.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها